کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    خدیو عرصه ملک و پناه دولت و دین

    که عقل محض سلیمان ثانیت خواند

    تویی که پنجه زور آزمای کین توزت

    به قهر جرم زمین را ز جا بجنباند

    سنان رمح تو بالا نشین شده چه عجب

    که خویش را به صف صدر خصم بنشاند

    جهان پناها داعی دولت تو ظهیر

    که در حمایت این آستانه می ماند

    دو سال شد که درین ورطه اوفتان خیزان

    به خیره بارگی روزگار می راند

    نبود بر سر رفتن ز جایگه چون قطب

    ور آسیابش بر سر فلک بگرداند

    بلی زمانه ناساز و دهر پر شر و شور

    ز بس که حال دلم خیره می بشوراند

    به جان رسیدم و اینم بتر که نیست کسی

    که یک دمم ز بد روزگار برهاند

    بر آن نهاد دلم کام خویشتن کاکنون

    عنان عزم همی از تو در تو پیچاند

    کند ملازمت خدمت هنر جویت

    مگر که هم ز هنر داد خویشتن بستاند

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha