خواجه امام خطیب نوحی بادا
عمر تو از عمر نوح نیز فزونتر
نخشب گشته ز مصر خرم و خوشتر
عزت تو در وی از عزیز فزونتر
هرکه ترا دوستدار نیست بنخشب
گوه بریشش درون و تیز فزونتر
خواجه حسین ترا بروی تو فردا
دعوت سازم ز ببست حیز فزونتر
مطرب و ره گوی خوانم از برده صف
باده ز پنجاه قطر میر فزونتر
تا زان آرم به پیش او بنشانم
از عدد کوز و از مویز فزونتر
رخ بسفیدی و زلفشان بسیاهی
از شب و روز دی و تمیز فزونتر
هریک مانند میر احمد از دول
. . . ون بود باز از فقیر فزونتر
نزد غلامبارگان شهر نماید
قیمت . . . ونشان ز یک پشیز فزونتر
وز پی تو تازگی گریز گریزان
در حیل از ما گه گریز فزونتر
نازی آرم چنانکه حلقه . . . ونش
ناید از چشم کفجلیز فزونتر
چیزی بفرست تا بسازم دعوت
زانکه ندارد درست چیز فزونتر