سعد ملک ای وزیر دریا دل
کف راد تو ابر پر ژاله
روید از ژاله کف رادت
پر رخ سائلان تو لاله
بهر گاوی خجندی رواق
بضعیفی شد است بزغاله
مار بر گاو ناله بر گردون
گاو را نیست طاقت ناله
شبکی ده بحاله وام شد است
پنج ازو حوله پنج ازو ماله
من و گوساله ویم با وی
شده ایم بیست و سی و چل ساله
بدو شاخ قلم چمید آرام
بهر وی مال و نعمت و کاله
خمره خمره همی برم هر روز
بهر وی شیر عمه و خاله
نکند شاخ بند و عیدی وی
عاجزم و آن خود درین حاله
بی جل و شاخ بند هر دو بویم
باده عید را بدنباله
سعد دین برد کاه آخور ما
نیمه کاه و نیمه کنجاله
بزبان خرد زن لب و بینی
اگرت نیست ریش و پنجاله
جل خود و شاخ بند و عید افروز
از برای وجیه گوساله
وز ملک خواه عمر سعد الملک
صد و ده عید و مثله ایضا له