کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    به این امید دادم جان، که روزی بلکه یار آید
    که جان بهر نثار راهش آن روزم به کار آید
    مکن از گریه ی شام و سحر منع من ای همدم
    که اشک از چشم من در هجر او بی اختیار آید
    شراب ارغوانی نوش وانگه هرچه خواهی کن
    که کار مست لایعقل کجا از هوشیار آید
    خزان عمر را نبود بهاری در قفا افسوس
    وگرنه هر خزانی را ز پی فصل بهار آید
    شوم فارغ ز سودای بهشت، اندیشه ی دوزخ
    پس از مردن گرم آن شمع یک شب بر مزار آید
    کنار خود ز خون دل گلستان آنچنان کردم
    که شاید روزی آن سرو روانم در کنار آید
    منم آن بلبل بی خود ز یاد گل که از گلشن
    ندانم کی رود فصل خزان و کی بهار آید
    سر کویی که باشد در گدایی پادشاه آنجا
    کجا بیچاره‌ای مثل صفایی در شمار آید

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha