ساقی به یاد یار بده ساغری ز می
از آن گنه چه باک که باشد به یاد وی
من ژنده پوش یارم و دارم به جان او
ننگ از قبای قیصر و عار از کلاه وی
شرمم ز فقر باد، مقابل کنم اگر
با گنج فقر شهر صفاهان و ملک ری
تا کی دلا به مدرسه طامات و ترهات
بشنو حدیث یار دو روزی ز نای و نی
واعظ مگو حدیث بهشت و قصور و حور
ما توسن هوی و هوس کرده ایم پی
ما عندلیب گلشن قدسیم و باغ ما
ایمن بود ز باد خزان و هوای دی
زاهد برو چه طعنه ی مستی زنی که هست
مست از خیال دوست «صفایی» نه مست می