ملا احمد نراقی
گزیده غزل ها و قطعه های | نراقی
شمارهٔ ۱۴: به این امید دادم جان، که روزی بلکه یار آید - که جان بهر نثار راهش آن روزم به کار آید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به این امید دادم جان، که روزی بلکه یار آید که جان بهر نثار راهش آن روزم به کار آید مکن از گریه ی شام و سحر منع من ای همدم که اشک از چشم من در هجر او بی اختیار آید شراب ارغوانی نوش وانگه هرچه خواهی کن که کار مست لایعقل کجا از هوشیار آید خزان عمر را نبود بهاری در قفا افسوس وگرنه هر خزانی را ز پی فصل بهار آید شوم فارغ ز سودای بهشت، اندیشه ی دوزخ پس از مردن گرم آن شمع یک شب بر مزار آید کنار خود ز خون دل گلستان آنچنان کردم که شاید روزی آن سرو روانم در کنار آید منم آن بلبل بی خود ز یاد گل که از گلشن ندانم کی رود فصل خزان و کی بهار آید سر کویی که باشد در گدایی پادشاه آنجا کجا بیچاره ای مثل صفایی در شمار آید ملا احمد نراقی