عشاق تو جز دیدهٔ خونبار نخواهند
غیر از دل آزرده افکار نخواهند
فریاد که این درد مرا کشت که آن دوست
با من نکند مهر که اغیار نخواهند
ای بوالهوسان دور شوید از من مسکین
مردان دهش رونق بازار نخواهند
گو قیمت ما بشکند آنجا که کسی را
باشند خریدار و خریدار نخواهند
ما را هوس انجمنی نیست که عشاق
جز خلوت و در دل گله با یار نخواهند
گویی بر زاهد چه حدیث از می و معشوق؟!
این طایفه جز جبه و دستار نخواهند
منصور از آن بر سر دار است که خوبان
ارباب وفا جز به سر دار نخواهند
تا باشدشان عذر جفا خیل نکویان
جز عاشق بدنام گنهکار نخواهند
آنها که ز خوبان دلشان است به دامان
صد خرمن گل گلشن و گلزار نخواهند
جان بر کف خود گیر صفایی به ره عشق
در کوی بتان درهم و دینار نخواهند