کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    خشکسالی در اسکندریه عنان طاقت درویش از دست رفته بود، درهای آسمان بر زمین بسته و فریاد اهل زمین به آسمان پیوسته.

    نماند جانور از وحش و طیر و ماهی و مور

    که بر فلک نشد از بی مرادی افغانش

    عجب که دود دل خلق جمع می‌نشود

    که ابر گردد و سیلاب دیده بارانش

    در چنین سال، مخنثی، دور از دوستان که سخن در وصف او ترک ادب است، خاصه در حضرت بزرگان و به طریقِ اهمال از آن در گذشتن هم نشاید که طایفه‌ای بر عجز گوینده حمل کنند، بر این دو بیت اقتصار کنیم که اندک، دلیل بسیاری باشد و مشتی نمودار خرواری.

    گر تتر بکشد این مخنّث را

    تتری را دگر نباید کشت

    چند باشد چو جِسر بغدادش

    آب در زیر و آدمی در پشت

    چنین شخصی که یک طرف از نعت او شنیدی در این سال نعمتی بیکران داشت، تنگدستان را سیم و زر دادی و مسافران را سفره نهادی. گروهی درویشان از جور فاقه به طاقت رسیده بودند. آهنگ دعوت او کردند و مشاورت به من آوردند. سر از موافقت باز زدم و گفتم:

    نخورد شیر، نیم خوردهٔ سگ

    ور بمیرد به سختی اندر غار

    تن به بیچارگی و گرسنگی

    بنه و دست پیش سفله مدار

    گر فریدون شود به نعمت و ملک

    بی هنر را به هیچ کس مشمار

    پرنیان و نسیج بر نا اهل

    لاجورد و طلاست بر دیوار

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha