کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بازرگانی را شنیدم که صد و پنجاه شتر بار داشت و چهل بنده خدمتکار.

    شبی در جزیرهٔ کیش مرا به حجره خویش در آورد.

    همه شب نیارمید از سخنهای پریشان گفتن که: فلان انبازم به ترکستان و فلان بضاعت به هندوستان است و این قبالهٔ فلان زمین است و فلان چیز را فلان ضمین.

    گاه گفتی: خاطر اسکندریه دارم که هوایی خوش است.

    باز گفتی: نه! که دریای مغرب مشوش است. سعدیا! سفری دیگرم در پیش است، اگر آن کرده شود بقیت عمر خویش به گوشه بنشینم.

    گفتم: آن کدام سفر است؟

    گفت: گوگرد پارسی خواهم بردن به چین که شنیدم قیمتی عظیم دارد و از آنجا کاسهٔ چینی به روم آرم و دیبای رومی به هند و فولاد هندی به حلب و آبگینهٔ حلبی به یمن و برد یمانی به پارس، و زآن پس ترک تجارت کنم و به دکانی بنشینم.

    انصاف از این ماخولیا چندان فرو گفت که بیش طاقت گفتنش نماند!

    گفت: ای سعدی! تو هم سخنی بگوی از آنها که دیده‌ای و شنیده.

    گفتم:

    آن شنیدستی که در اقصای غور

    بارسالاری بیفتاد از ستور

    گفت چشم تنگ دنیادوست را

    یا قناعت پر کند یا خاک گور

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha