کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    درویشی را ضرورتی پیش آمد.

    کسی گفت: فلان نعمتی دارد بی قیاس، اگر بر حاجت تو واقف گردد همانا که در قضای آن توقف روا ندارد.

    گفت: من او را ندانم.

    گفت: منت رهبری کنم.

    دستش گرفت تا به منزل آن شخص در آورد.

    یکی را دید لب فرو هشته و تند نشسته.

    برگشت و سخن نگفت.

    کسی گفتش: چه کردی؟

    گفت: عطای او را به لقای او بخشیدم.

    مبر حاجت به نزد ترش روی

    که از خوی بدش فرسوده گردی

    اگر گویی غم دل با کسی گوی

    که از رویش به نقد آسوده گردی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha