کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    گفتم بعقل دوش که ای آیت هدی
    گشت اول از مشیّت که کفر و دین بنا
    کی نور دین و ظلمت کفر انتشار داشت
    گر حکمت حکیم نمیکردی اقتضا
    از قدرت که بر سر بازار اختلاف
    این شوخ پارسی شد آن شیخ پارسا
    فرمود اراده که بر ابلیس وسوسه
    تا او ز سجده کردن آدم کند ابا
    در رشته ازل همه بودند اگر گهر
    ماهیّت گهر که کند قلب جز خدا
    گر خلقت نجوم بود یکسر آفتاب
    خود کی یکی سهیل شود دیگری سها
    در حق تفاوتی بیکایک نهفته است
    پس از خزف چه میطبد فعل کهربا
    از یک عنا صر است نباتات اگر پدید
    پس از چه نیست خارچو نسرین فرح فزا
    باده باین رطوبت و گرمی است از چه رو
    افیون باین یبوست و سردیست از چرا
    بر حسب ذات اگر همه را طایر آفرید
    از کیست این تباین عصفور با هما
    تحبیب هر دلی اگر از اهتمام اوست
    بوجهل را که داد خصومت بمصطفی
    دست صنایع که بزهدان انجماد
    یاقوت ولعلرا بدو رنگی فشرد پا
    زمرد چه حیله پخت که افعی نمود کور
    اثمد چه جلوه ساخت که گردید توتیا
    ما را با تضاد حرام و حلال چه
    بی میل رازق ار نرسد رزق ما سوی
    گر ما خوریم خمر چه روزی دهیست او
    ور او نصیب کرده چه بد میکنیم ما
    این سلب علم خالق از اشیا نمودنست
    گوئی گرم محک زند از عیش و ابتلا
    یعنی نداند آنکه صبوریم یا جهول
    یعنی نفهمد آنکه لجینیم یا طلا
    القصّه عقل چون سخنانم شنید گفت
    در حل این عقود بمولا کن التجا
    شاه نجف علی ولی کز توجهش
    مسجود اتقیا شود اشباح اشقیا
    بس منجلی است زآینه اش نور ایزدی
    هر موی او رموز انا الحق کند ادا
    آب رخش مکشف اسرار ذوالمنن
    خاک رهش مکون ارواح اولیا
    ثعبان سطوتش فکند عکس اگر بچوب
    لرزد کلیم را بدن از هیئت عصا
    در عالمی که خرگه نام جلال اوست
    ابعاد آن برون رود از ننگ انتها
    باید کزین حدوث خرد خواندش قدم
    اثبات شیی اگر نکند نفی ما عدا
    ای زیب بخش وحی که از با بسمله
    یزدان سور بنام تو کرده است ابتدا
    مخلوق تو است هر چه بگیتی بود قدر
    مرزوق تو است آنچه بگیهان بود قضا
    گردی زآستان تبرای تو الم
    دردی ببوستان تولاّی تو شفا
    قیدی کز امتثال تو مستوجب نجات
    فقری که باو داد تو مستلزم غنا
    رخشد چو مهچه علم اقتدار تو
    بر رد شمس کی کند ادراک اکتفا
    درآن زمین که قصد جهان دگر کنی
    از هر ستاره شود ایجاد صد سما
    شاها مرا بکاخ فصاحت معاصرین
    هر یک نماز برده که روحی لک الفدا
    کوته بود بقامت طبع بلند من
    دوزند اگر ز اطلس چرخ برین قبا
    با این علو پایه کمند بلاغتم
    باشد بر اوج قلعه مدح تو نارسا
    ارجو که وقت جمع مدیحت رود بچرخ
    این حشو زائدی که ترا گفته ام ثنا
    تا آنکه در سرایر تقدیر کردگار
    بیجا بود تفکر این چون و آن چرا
    هر کس که همچو فکرت جیحون ستایدت
    یابد ز شمع رای تو توفیق اهتدا

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha