ایکه نرخ بوسه ات بر ما بنقد جان کنی
جان گران شد یا که خواهی بوسه را ارزان کنی
ظلم برکتان کند مه لیکن ای نازک بدن
تو همان ماهی که بر خود ظلم از کتان کنی
تا کی از چوگان زلف وگوی سیمین ذقن
همچو طفلم فتنه بر این گوی و آن چوگان کنی
گه از آن گو خم نمائی قامتم چوگان صفت
گه بدین چوگان مرا چون گوی سرگردان کنی
چند برقصدم خدنگ رشک رانی ازکمان
پس بکام غیر ایما زابروی و مژگان کنی
گه بعشوه زآن خدنگم گوش مالی چون کمان
گه بغمزه زاین کمانم کارصد پیکان کنی
وقتی اربنمائی از دندان و لب مرجان و در
خواهی ازحسرت لبم را رنجه از دندان کنی
گه از آن مرجانم از چشم افکنی در خوشاب
گه از این درم بدل خونابه چون مرجان کنی
ای بهارستان عاشق ایکه با آن چهر و چشم
محفلم از لاله و نرگس بهارستان کنی
گه از آن نرگس چو لاله سازیم دل داغدار
گه بر این لاله چو دیده نرگسم حیران کنی