کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ای خدیویکه وجودت زخدائی اعزاز
    کرده بر خلق در رحمت و آسایش باز
    در دل مهر فروغت چه غم از کین حسود
    که مصونست کلیم از خطر شعبده باز
    کاخ اطعام ترا از بن دندان گردید
    قرص خور نان و فلک خوان و سحرگه خباز
    خضر را گویند زان خضرش گشته است لقب
    که دمد سبزه بهر جای نشیند زاعجاز
    این سخن را مثلی یافت نشد تا که خدای
    از قدوم تو جهان را چوچنان داد طراز
    هرکجا شقه گشاید علم دولت تو
    قصب السبق زخلد آورد از مایه و ساز
    زان صفابخش مقامات یکی آمد یزد
    کز خلیلی ز تو گردیده ببطحا انباز
    لیکن این یزد برآن پیلتن شیر سرشت
    همت در خوف و رجا راست چو نخجیرگراز
    گر کشد زو نخورد ورنکشد زو بخورد
    که بنخجیر گراز است دوسو دل بگداز
    تا عرب مرد حجاز است و عجم اهل عراق
    جوش جیشت به عراق وصف خیلت به حجاز

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha