حیف و صد حیف که از کجروشیهای سپهر
بسته بر ناقه اجل، محمل درویش مجید
چه بگلزار جهان دید که گردید خموش؟!
عندلیب بسخن مایل درویش مجید!
بود چون ابر گهرریز و، چو در دریا خیز
خامه و نامه، ز دست و دل درویش مجید
نوخطان، داده خط بندگی و کرده قبول؛
سر خطی از قلم قابل درویش مجید
چیده رضوان بجنان مجلس او را ز جهان
چرخ برچیده اگر محفل درویش مجید
بیمین رخت کشد از صف اصحاب شمال
گشت چون رحمت حق شامل درویش مجید
زیست نیکو و چو شد، ماند ازو نام نکو؛
از جهان است بس این حاصل درویش مجید
شد، چو از باد اجل کشتی هستیش شکست
ساحت خلد برین ساحل درویش مجید
در جوانی، ز جهان گشت روان سوی جنان
از جنان بود چو آب و گل درویش مجید
زد رقم از پی تاریخ وفاتش آذر:
«شده ایوان جنان منزل درویش مجید»