کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    قضا زنده‌ای را رگ جان برید

    دگر کس به مرگش گریبان درید

    چنین گفت بیننده‌ای تیز هوش

    چو فریاد و زاری رسیدش به گوش

    ز دست شما مرده بر خویشتن

    گرش دست بودی دریدی کفن

    که چندین ز تیمار و دردم مپیچ

    که روزی دو پیش از تو کردم بسیچ

    فراموش کردی مگر مرگ خویش

    که مرگ منت ناتوان کرد و ریش

    محقق که بر مرده ریزد گلش

    نه بر وی که بر خود بسوزد دلش

    ز هجران طفلی که در خاک رفت

    چه نالی؟ که پاک آمد و پاک رفت

    تو پاک آمدی بر حذر باش و پاک

    که ننگ است ناپاک رفتن به خاک

    کنون باید این مرغ را پای بست

    نه آنگه که سررشته بردت ز دست

    نشستی به جای دگر کس بسی

    نشیند به جای تو دیگر کسی

    اگر پهلوانی و گر تیغزن

    نخواهی به در بردن الا کفن

    خر وحش اگر بگسلاند کمند

    چو در ریگ ماند شود پای بند

    تو را نیز چندان بود دست زور

    که پایت نرفته‌ست در ریگ گور

    منه دل بر این سالخورده مکان

    که گنبد نپاید بر او گردکان

    چو دی رفت و فردا نیامد به دست

    حساب از همین یک نفس کن که هست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha