هوا بسبزه گهر ریخت بلبل آب از چشم
تو لاله وار نشین چشم جان پر خون دار
دگر بروی خوش گل که دیده دوخته مرغ
چو دیده ز آتش گل سوخت پاو سر هموار
*****
بسکه بلبل چشم بر روی خوش گل دوخته
لاله وارش چشم پرخون زآتش گل سوخته
*****
تقطیع: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
وجود نافه گل را بخور مشک دهد
ز شمع غنچه اگر شعله سرکشد زانوار
لبان غنچه بجو گر شراب مشکین بوست
چو لاله هر چه بر افروخت چهره دوست مدار
*****
نافه گر مشک دهد غنچه چرا مشکین بوست؟
شمع اگر شعله دهد لاله چه افروخته روست؟
*****
تقطیع: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات
بحر: رمل مثمن مخبون مقصور، صدر و ابتدا هر دو سالم
تو نرگسش که بود سحر سامری بنگر
ولیکن این بود از عین دلبری بیمار
*****
نرگسش بود سحر سامری
لیکن این بود عین دلبری
*****
تقطیع: فاعلن فعل فاعلن فعل
صنعت: تاکید مدح بما یشبه الذم
*****
پی چه بسته زبان گشته گم ز خود بلبل
مگر گشاده زبان صاحب یمین و یسار
نظام دین علی شیر بیشه اسلام
که یافت لوح و قلم از شعارش استظهار
امور حشمت ازو خاتمه پذیرفته
رموز حکمت ازو ناشنفته در اسرار
*****
بی زبان کشته ز خود بلبل دلسوخته رفته
مگر از صاحب سیف و قلم اشعار شنفته
*****
تقطیع: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن
بحر: رمل مثمن مخبون، صدر سالم
مروجی که چنان تازه ساخت جان سخن
که بسته چشم خرد از تصورش افکار
ملایک از طلب همدمیش بر در و بام
ملوک از طمع محرمیش بر در بار
*****
تازه جان سخن از همدمیش
بسته چشم خرد از محرمیش
*****
تقطیع: فاعلاتن فعلاتن فعلن
بحر: رمل مسدس مخبون محذوف، صدر و ابتدا سالم
یقین که هم علم عدل بر فرازد وی
یقین که هم جگر ظلم را گدازد زار
رمیده است کنون از ممالکش زان جور
که او بامر تدارک سرش کند بردار
*****
علم عدل فرازد ممالکش
جگر ظلم گدازد تدارکش
*****
تقطیع: فعلاتن فعلاتن مفاعلن
عجب مدار ز دستش که کرده ام مانند
به بحر نیل که جاری بود از و انهار
لطایف کرمش کام خلق شهری داد
کف عنایت او شد چو بحری از ایثار
*****
دستش که دهد کام خلق شهری
بحری که بود هر کفیش بحری
*****
تقطیع: مفعول مفاعیل فاعلاتن
یکی که وی نهدش زهر فی المثل در دست
بگو بنوش که در کام اوست نوش گوار
شراب در دهن دوستانش نوشین طعم
شکر ببخت بد دشمنانش نیش خمار
*****
زهر در دست دوستانش نوش
نوش در کام دشمنانش نیش
*****
تقطیع: فاعلاتن مفاعلن فعلات
بحر: خفیف مسدس مخبون اصلم مسبغ- صدر و ابتدا سالم
یگانه آ سخنت را چو پیک باد آرد
دلی که مرده بود زنده سازد آن گفتار
رسانده یی تو بدان پایه سخن کامروز
جهان گرفته قیامت زصیت استشهار
بجز تو کیست که آرد بنظم بیگه و گه
گهر نثار کند کوه کوه بر احرار
*****
سخنت چو باد آرد سوی خاکسار گه گه
دل مرده زنده سازد چه قیامت است وه وه
*****
تقطیع: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن
بحر: رمثل مثمن جزوی مشکول جزوی سالم
اگر چه دل بتوا برار را قرین خواند
ولی کمند بدین حسن اعتقاد بر آر
دل تو ره بحق از عرش و انجمش بیش است
بعالمی که کمند از گمان درو اخیار
*****
دل تو خواند بعرش وانجم
و نحن اقرب الیه منکم
*****
تقطیع: فعول فعلن فعول فعلن
وکیل رزق تویی ای بزرگوار از لطف
نسیم خلق تو این مژده داد در اقطار
خیال فتنه و غمزش گرفته است گلاب
به شیشه کرده ز پاست گلاب از آن عطار
*****
گلاب وار از لطفت گرفته است گل آب
نسیم خلق تو در شیشه کرده است گلاب
*****
تقطیع: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلات
صنعت: رد العجزعلی الصدر نوع اول
*****
و رای طبع تو در از سخن که میبارد
تو طوطیی بسخن گفتن و شکر منقار
از آنجهت که نبودت زروی معنی مثل
نبود عقلش ازین دعوی تو استکبار
هنر بعهد تو دلجوترست و زیباتر
ستم ز عدل تو رنجور تر ز بو تیمار
*****
در از سخنت نبود دلجوتر و زیباتر
طوطی بسخن گفتن نبود ز تو دلجوتر
*****
تقطیع: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن
صنعت: ردالعجز نوع ثانی
*****
دم مجادله تنها نه شورت از فضل است
که تیغ قهر تو بشکست قلب صد قهار
بدست فضل تو نقد هنر کرمها نیست
که هست گنج نهانت کرامت از دو ار
*****
تنها نه دشت هنر کرمها
تیغ تو شکست قلب تنها
*****
تقطیع: مفعول مفاعلن فعولن
قافیه: ایطاء جلی نوعی دیگر
بحر: هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف
صنعت: رد العجز نوع رابع
*****
وجود نه فلکت خاک ره بهر قدمی
ستاده خیل ملک بر درت باستحضار
در تو بوسه دهد کعبه گر صفا جوید
چنانکه بر قدمت چهره می نهد زوار
*****
نه فلکت خاک قدم بوسه دهد
خیل ملک بر قدمت چهره نهد
*****
تقطیع: مفتعلن مفتعلن مفتعلن
قافیه: ایطاء جلی نوع دیگر
صنعت: رد العجز نوع ثالث
*****
عقود گوهر و دامان زر تو افشانی
به خلق یا شده ریزان ز باد برگ بهار
دری که بر سر خاصان کف تو میبارد
نریخت ابر چنان ژاله و ندید بحار
*****
زر، تو فشانی بر سر خاصان
یا شده ریزان برگ بهاران
*****
تقطیع: مفتعلن فع مفتعلن فاع
قافیه: ایطاء جلی نوع دیگر
بحر: منسرح مطوی مثمن منحور مجذوع
و جاهتت فلک از چهره ملک جوید
که آدمی نبود اینچنین تمام عیار
یقین که یک قدم اندر سحر همی نچمند
که سوی تو ندمند آیتی ذوی الاذکار
*****
چه فلک چه ملک قدمی نچمند
که دمی دعا سوی تو ندمند
*****
تقطیع: فعلن فعلن فعلن فعلان
قافیه: ایطاء جلی نوع دیگر
بحر: رکض الخیل عروض و ضرب مذال
دل عدوی تو در آتشی چو شمع آمد
که جان نبرد از آن سوختن بصد اصرار
ولیکنش بتر از این هلاک میخواهم
بزاریی که نیارد حدیث استغفار
لییم خصم تو از مدبری دم کشتن
امید نیست که ایمان بدر برد ز انکار
*****
عدویت چو شمع آمد ولیکن دم کشتن
که جانرا بصد زاری نیارد بدر بردن
*****
تقطیع: فعولن مفاعیلن فعولن مفاعیلن
قافیه: ایطاء جلی نوع دیگر
تویی که ما بثنای تو عاجزیم آری
که دید چون تو خداوندی از صغار و کبار
اگر بمدح نه شایسته ایم جز ما نیست
سزای مدح که ما بنده ایم و خدمتکار
*****
ما بثنای تو نه شایسته ایم
چون تو خداوندی و ما بنده ایم
*****
تقطیع: مفتعلن مفتعلن فاعلات
قافیه: ایطاء جلی نوع دیگر
صنعت: تفریق و تقسیم
*****
وجود کس نبود همچو خلق و مردمیت
که این نگفت به تلخی و آن نکرد آزار
دگر چو همتت اندر جهان ندیده کسی
نکرده در همه عمر التماسی از اغیار
*****
همچو خلق و مردمیت در جهان ندیده کسی
کاین نگفته تلخی و آن رد نکرده ملتمسی
*****
تقطیع: فاعلات مفتعلن فاعلات مفتعلن
قافیه: ایطاء جلی نوعی دیگر
سواد کلک تو هندوستانش در دستست
چنین که ریزد از اینگونه قطره ها بقطار
ترا ز لطف خداوندی آمد این حشمت
که برده است از آن بحر درفشان ذخار
قیاس خلق چه نامد ید ترا چشمه
که بخشش تو دوانید چشمه را در غار
*****
دوستان دست خداوندیش می نامید
نی نی اینقطره ده آن بحر فشانش دانید
*****
تقطیع: فاعلاتن فعلاتن فاعلاتن فعلان
قافیه: ایطاء جلی نوع دیگر
بحر: رمل مثمن مخبون عروض و ضرب اصلم مسبغ، صدر و ابتداء سالم
صنعت: جمع و تفریق و تقسیم
*****
درون دشمن جاهت که بر قرار مباد
نیافت هیچ دل از سوز حسرتش جز نار
رفیق خصم تو نبود بجز دل بریان
بهر چه دیده گریان او کند تیمار
*****
دشمنت را مباد جز دل بریان
هیچ دل سوز بهر دیده گریان
*****
تقطیع: فاعلاتن مفاعلن فعلاتان
قافیه: ایطاء جلی نوع دیگر
بحر: خفیف مسدس مخبون، صدر و ابتدا سالم عروض و ضرب مسبغ
تو خضر راهروانی بدانش و تحقیق
تو شیلی و تو جنید از دلایل اطوار
شک و یقین نبرد راه در کمالاتت
که در مقام عنایت نمودی استقرار
*****
تو خضر رهروانی در کمالات
تو شبلی و جنیدی در مقامات
*****
تقطیع: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل
قافیه: ایطاء جلی نوع دیگر
بحر: هزج مسدس عروض و ضرب مقصور
یقین ربوده کلک تو صورت ما نیست
که سوزد از حسدش چون خطت کند اظهار
از آنکه زلف تو خال و خطیست رنگینش
بسوخت صد دل سنگین و نسخ کرد اغیار
*****
بود کلک ترا خال و خط رنگین
که سوزد حسن خطت صد دل سنگین
*****
تقطیع: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلان
قافیه: ایطاء جلی نوع دیگر
بحر: هزج مسدس، عروض و ضرب مسبغ
صنعت: سیاقه الاعداد
*****
رکاب خنک فلک پیش رخش تست کران
که در هزیمت از او رفته شیر در پیکار
به پیش حمله او باد و آب سست تکند
اگر چه هست به تن همچو سنگ زیر سوار
*****
پیش رخشت کش مبادا سست تک
در هزیمت رفته شیران همچو سگ
*****
تقطیع: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
جهان کیش برکت گرد مملکت گردد
بسعی اگر حرکت ناید از تو چون پرگار
ولایت از حرکات قلم کنی معمور
از آن زحق برکت میرسد به استکثار
*****
برکت کلک ترا از حرکت
حرکت از تو و از حق برکت
*****
تقطیع : فعلاتن فعلاتن فعلن
بحر: رمل مسدس مخبوب محذوف
در آنچه نیست بنفشه چو خط مکتوبت
چه شک که نیست چو مهر پیمبری طومار
تو فارغی و نظر چهره سوسنیش سفید
از آن بشارت و امید کاورد اخبار
*****
چیست بنفشه رسته در غنچه سوسن سفید
مهر پیمبری برو پیک بشارت و امید
*****
تقطیع: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلان
بحر: رجز مطوی مخبون، عروض و ضرب مذال
دل کریم توام در دل افکند این ظن
که بارد از کرمت بر سرم در شهوار
شود امید مرا هم دل تو حاجت بخش
که پاشیم گهر القصه بر سر و دینار
مبین درین که رهی بر ستوده خود راز انک
بریده است به شایستگی ره پندار
*****
کریما دل کند این ظن مرا هم دل درین بسته
که زر بر سر مرا پاشی که باری هست شایسته
*****
تقطیع: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
صنعت: معما باسم امیر نظام الدین علی- حسن طلب
*****
نه من که طی نکند کس محیط خط ثبات
که بر سپهر کشد کلک تو همی ادوار
دلیل ثابته و رهنمای سایره است
دلت که دایره چرخ ازو بود دوار
*****
طی نکند ثابته و سایره
گر بکشد کلک تو یک دایره
*****
تقطیع: مفتعلن مفتعلن فاعلن
صنعت: اضمار قبل الذکر
*****
یقین ز قدر فلک شد که بنده درگاه
تر از بهر سرافرازی است لیل و نهار
*****
فلک شد بنده درگاهت از بهر سرافرازی
*****
نکرده ایم بجز مدحتت ستایش کس
روا نباشدم این شیوه هم مگر ناچار
*****
کی بجز مدحت ستایش روا باشد مرا
*****
زبان چه میکنم آخر اگر نه بیگه و گه
ثنای تو نکنم در سخن همی تکرار
*****
چه کنم اگر به ثنای تو نکنم سخن
*****
یقین که کار تو را شد ز علم شرع اساس
یقین که کام ترا شد ز حلم و صبر حصار
*****
کار ترا شد ز علم کام ترا شد زحلم
*****
رفیق گشت ترا فضل و لطف یزدانی
نگاهدار تو باشد حراست جبار
*****
ترا لطف یزدان نگهدار باشد
*****
بطوع من نگشایم کمر ازین خدمت
بصدق مدح تو کارم بود نه از اعسار
*****
من نگشایم کمر از مدح شاه
*****
اگر خط تو دیده به سر من نهاده ام چه عجب
زمانه بر خط تو سر نهد باستفخار
دو دیده روشن از آن بر در تو ساید چرخ
که کرده سجده ظاهر ترا اولوالابصار
بر خط تو سجده کرده ظاهرا
*****
تقطیع: مفاعیلن مفاعیلن فعولن، فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
بحر: رمل مسدس محذوف – هزج مسدس محذوف
قافیه: اول مقید بتاسیس ثانی مطلق بتاسیس