به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
ازشش جهتم شکوه زند موج و خموشم
در زهر زنم غوطه وسرچشمه نوشم
سرتا بقدم عیبم و از دوستی خویش
عیبی نشناسم که از آن پرده نپوشم
بر خلق نخواهم که زنم ناصیه خویش
تا جمله بدانند که من بیهده کوشم
تزویر خرم بهر دو عالم بوکالت
هر گاه که در کوی ریا زهد فروشم
تا فتنه فردای قیامت نشناسی
این مغبچه امروز ببین بر سر دوشم
از درد کشان شو که من غمزده عرفی
تا بودم از آن جمع نه غم بود و نه هوشم
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.