نیایش
ای دادگاه خاکیان
ای آسمان بی کران
تنگ است حال تاجیکان
در خاک و زیر خاکدان
ای دود آتشگاه ها
ای منزل ارواح ها
تخت بلند آهورا
بخت بد اجداد ها
یک عمر بر اجداد ما
بودی ظفر، بود پدر
از شکل تو می ساختند
مردان میدانی سپر
بیراق عدل کاویان
پر میزدی بالای سر
در دست صد ها دسته ی
آزادگان باختر
سیحون و پنج و رود کوه
با آب های نیلگون
بودند در روی زمین
تمثال گردون نگون
هم تخمه ی مردانه
چون در دانه زیر آبها
تا اینکه روید از زمین
فردوسی و سهراب ها
مادر خدا بودی زمین
مادر خدای وصل ها
مادر خدای نسل ها
مادر خدای فصل ها
گفتا زمین: ای آدمی
از خنده ات گل میکنم
گر طفل روید از گلم
طفلانه غلغل میکنم
گاهی گل گندم شوم
در موج طلا گم شوم
پیدا شوم در خان تو
در گرد دسترخوان تو
چون شاهد احسان من
چون محنت دستان تو
من دختر در بسترم
ای آن که بنوازی مرا
با دست چپ، با دست راست
چون گنج برداری مرا
من مادرم، طفل ترا
با چشم سیری پرورم
من داورم ، داد ترا
تا آسمان ها می برم
تاجیک ز راه راستی
اول زمین را کشت کرد
از بهر آتش خانه ها
از خاک مادر خشت کرد
کشت نخستین را درود
یشت نخستین را سرود
در وصف میترا مهر پاک
قانون اول را نوشت
در عصمت زاینده خاک
شهر نوی بنیاد کرد
باغ نوی آباد کرد
هر آنچه بودی دسترس
او در زمین ایجاد کرد
یک کس رسید و ناگهان
گهواره ی ما را گرفت
یک کس ندیده حرف را
قانون سینا را گرفت
چون خوان یغما شد زمین
بهر تلاش یک نگین
صد قوم کوته آستین
از هر کنار و هر کمین
جا کرد بلخ و سغد را
در حلقه انگشترین
دنیای تاجیک تنگ شد
ماوای تاجیک سنگ شد
از هم گسسته بند ها
هر سنگ یک اورنگ شد
از دست اقوام عرب
نور مقدس نار شد
آتش برآمد از سرا
صد شهر آتشزار شد
از نور آتشگاه ها
افراسیاب آتش گرفت
تصویر در دیوار و دانش در کتاب
آتش گرفت
قوم دگر این شیوه را با طرز نو تکرار کرد
هرجا بلندی زمان را با زمین هموار کرد
روح مدارای خجند
تیمور ملک سربلند
لشکر شکن، زنجیر شکن
گردید خود زنجیربد
اورنگ ها ، فرهنگ ها ، با شهر ها شدگار شد
دانش نروید از زمین
چو فصل نو بیدار شد
از خاک فرهنگ کهن
روید علفزار بلند
چون مزرعه ی سبز فلک از بهر گاو گوسفند
تنها بلندی کوه ها
رمز بلند روح ها
بین دو کوه سربلند
یک قله اندوه ماند
از این بلندی جهان
تا آسمان یک زینه بود
لیکن سما بی راه بود
کور و کر دیرینه بود
بر لایه های مردمان
از آن جوابی بر نشد
آن بارگاه بی اثر
بر طفل خود یاور نشد
تاجیک ازین پرواز گه
آماده ی پرواز بود
در راه یاری، یاوری
یک عمر گوش آواز بود