یک مرغ خوش پيام در اين آشيان نماند
طفل خجسته پای در اين آستان نماند
جمعی به دشت و خيل عزیزان به رشت رفت
در وادی بهشت به جز پاسبان نماند
دانای وخش هیچ نداند ز حال ما
وخشور در تسلط اين خاكدان نماند
آیین راستی، كه از اين خاک رسته است
ما كج خراميديم و ره راستان نماند
گرداب خون در دل ما دور مي زند
ماغرق كاسه ايم،چو بحر دمان نماند
هرشب دعا مي برم تا وادی طلب
در رهگذار بال دلم آسمان نماند