فيضی كه زسرپنجه خورشيد بريزد
بر طور سری خنده توحيد بريزد
ريزد، به سرنخل و سر بيد بريزد
بر عالم ظلماني چو نورسحر آيد
از ابر فرو رفته ززندان به درآيد
آيد زقدر دردل ما در ثمر آيد
این فيض به هر خانه وهر لانه درآيد
با بال هما و پر پروانه در آيد
آید ز پی سوختن و ساختن آيد