رباعی شمارۀ ۹۱
هرگه که دلم فرصت آن دم جوید
کز صد غک دل با تو یکی برگوید
نامحرم و ناجنس در آن دم گوئی
از چرخ ببارد از زمین بروید
رباعی شمارۀ ۹۲
جانا تو ز دیده اشک بیهوده مبار
دلتنگی من بس است دل تنگ مدار
تو معشوقی گریستن کار تو نیست
کار من بیچاره به من باز گذار
رباعی شمارۀ ۹۳
گر بت رخ توست بتپرستی خوشتر
ور باده ز جام توست مستی خوشتر
در هستی عشق تو از آن نیست شوم
کین نیستی از هزار هستی خوشتر
رباعی شمارۀ ۹۴
ای لعل تو تا لانهٔ بستان بهار
با دام توام ز آب رزان داده خمار
در حسرت شفتالویت ای سیب زنخ
رنگم چو به است و اشک چون دانه انار
رباعی شمارۀ ۹۵
از من صنما قرار مستان آخر
مشکن به جفا و جور پیمان آخر
گر نامهٔ من همی نیرزد به جواب
این .... و برخوان آخر
رباعی شمارۀ ۹۶
نسرین تو زد پریر بر من آذر
دی باز ز سنبلت مرا داد خبر
امروز در آبم از تو چون نیلوفر
فردا ز گل تو خاک ریزم بر سر
رباعی شمارۀ ۹۷
آهیخت پریر لاله ز آتش خنجر
دی نیلوفر فکند بر آب سپر
ای باد زره بر سمن امروز بدر
و ای خاک ز غنچه ساز فردامغفر
رباعی شمارۀ ۹۸
زد لاله پریر در نشابور آذر
دی بر زد از آب ... نیلوفر سر
امروز چو شد باد هوا گلپرور
فردا همه خاک بلخ گرد عبهر
رباعی شمارۀ ۹۹
چندان بکنم تو را من ای طرفه پسر
خدمت که مگر رحم کنی بر چاکر
هرگز نکنم برون من ای جان جهان
پای از خط بندگی و از عهد تو سر
رباعی شمارۀ ۱۰۰
اشتربانا چو عزم کردی به سفر
مگذار مرا خسته و ز اینجا مگذر
گر اشتر با تو از پی بارگشیست
من بارکش عم مرا نیز ببر