کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    کم خور غم تنی که حیاتش به جان بود

    چیزی طلب که زندگی جان به آن بود

    هیچش ز تخم عشق معطل روا مدار

    تا در زمین جسم تو آب روان بود

    آن کس رسد به دولت وصلی که مرورا

    روح سبک ز بار محبت گران بود

    چون استخوان مرده نیاید به هیچ کار

    عشقی که زنده‌ای چو تواش در میان بود

    معشوق روح بخش به اول قدم چو مرگ

    از هفت عضو هستی تو جان ستان بود

    آخر به عشق زنده کند مر تو را که اوست،

    کب حیوة از آتش عشقش روان بود

    از تو چه نقشهاست در آیینهٔ مثال

    دیدند و گر تو نیز ببینی چنان بود

    این حرف خوانده‌ای تو که بر دفتر وجود

    لفظی‌ست صورت تو که معنیش جان بود

    با نور چشم فهم تو پنهان لطیفه ای‌ست

    جان تو آیتی‌ست که تفسیرش آن بود

    ای دل ازین حدیث زبان در کشیده به

    خود شرح این حدیث چه کار زبان بود؟

    خود را مکن میان دل و خلق ترجمان

    تا سر میان عشق و دلت ترجمان بود

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha