کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    روز شد باز گرم و بر جوشید

    که: «مرا کی توان به گل پوشید؟

    من که پیش تو خرد و مختصرم

    چندبار از جهان بزرگترم

    نرسد با منت بزرگ سری

    غم خود خور که تو نه مرد خَوری

    کمترین گنج خانه ام دریاست

    واپسین چاکر درم جوزاست

    تو پلاس سیه به صد تشویش

    به سر اندر کشیده همچو کشیش

    من متوّج به افسر زرکش

    بر سریر فلک سلیمان وَش

    هرکه را طالعش زِمَن باشد

    مالک ملکت زَمَن باشد

    گر تو هستی سوار بر ادهم

    بارگیر من است اشهب هم

    گر سیاه تو دور تازنده ست

    چرده من هنوز پازنده ست

    با من آخر نفاق چند کنی؟

    دعوی (و) طمطراق چند کنی؟

    همه کس را ز روز شرم و حیاست

    پای سترو صلاح از او برجاست

    نه چو شب کز وجود او فقها

    بی حیایی کنند چون سُفها

    همه اندیشه محال کنند

    میل و رغبت به زلف و خال کنند

    شوخ چشم و ستیزه روی شوند

    بی محابا به بام و کوی شوند

    شب ناگاه بی حجیب روند

    که تهی مغز و پرنهیب روند

    چون ز پیشش بهانه برخیزد

    صد حجاب از میانه برخیزد

    با همه کس چو پیش کار شود

    در همه چیز یار غار شود»

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha