کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    شب دامن دراز کوته رای

    سر بیچارگی فگند به پای

    عاجز آمد ز حجت آوردن

    تاب بسیار داد بر گردن

    سر تسلیم عاقبت بنهاد

    گفت با آفتاب از سر داد:

    «تو به رتبت فرد ز من زانی

    که لقب تاش شاه ایرانی

    نیست اینجا دگر مجال سخن

    منقطع شد مقالت تو و من

    هریک اکنون به وسع و طاقت خویش

    شیوه ای نیز بر سیاقت خویش

    پیش گیریم و مدح شاه کنیم

    روی در سایۀ الٰه کنیم

    من و تو هر دو دستیار شویم

    خدمتی را مگر به کار شویم

    کمر بندگی چنان بندیم

    که چو جان بر میان مان بندیم

    تو به روی و به رای مانندی

    به کلاه و قبای مانندی

    من و شبرنگ شاه همرنگیم

    هردو با کوه قاف هم تنگیم

    او سبک خیز و من گران جانم

    من چو او سیر کرد نتوانم

    تو چو اقبال او جهانگیری

    زان چنین بر فلک مکان گیری

    اوج رفعت ز قدر او داری

    قلب روشن ز صدر او داری

    زو بیاموختی دُر افشانی

    من چه گویم دگر تو خود دانی

    گر نه از فیض رای او بودی

    روی تو کی چنین نکو بودی؟»

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha