حکیم نزاری قهستانی
مثنوی روز و شب
بخش ۱۹ - تسلیم شدن شب به آفتاب و مدح شاه: شب دامن دراز کوته رای
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شب دامن دراز کوته رای سر بیچارگی فگند به پای عاجز آمد ز حجت آوردن تاب بسیار داد بر گردن سر تسلیم عاقبت بنهاد گفت با آفتاب از سر داد: «تو به رتبت فرد ز من زانی که لقب تاش شاه ایرانی نیست اینجا دگر مجال سخن منقطع شد مقالت تو و من هریک اکنون به وسع و طاقت خویش شیوه ای نیز بر سیاقت خویش پیش گیریم و مدح شاه کنیم روی در سایۀ الٰه کنیم من و تو هر دو دستیار شویم خدمتی را مگر به کار شویم کمر بندگی چنان بندیم که چو جان بر میان مان بندیم تو به روی و به رای مانندی به کلاه و قبای مانندی من و شبرنگ شاه همرنگیم هردو با کوه قاف هم تنگیم او سبک خیز و من گران جانم من چو او سیر کرد نتوانم تو چو اقبال او جهانگیری زان چنین بر فلک مکان گیری اوج رفعت ز قدر او داری قلب روشن ز صدر او داری زو بیاموختی دُر افشانی من چه گویم دگر تو خود دانی گر نه از فیض رای او بودی روی تو کی چنین نکو بودی؟» حکیم نزاری قهستانی