حکیم نزاری قهستانی
مثنوی روز و شب
بخش ۱۶ - پاسخ روز یا خورشید: روز شد باز گرم و بر جوشید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
روز شد باز گرم و بر جوشید که: «مرا کی توان به گل پوشید؟ من که پیش تو خرد و مختصرم چندبار از جهان بزرگترم نرسد با منت بزرگ سری غم خود خور که تو نه مرد خَوری کمترین گنج خانه ام دریاست واپسین چاکر درم جوزاست تو پلاس سیه به صد تشویش به سر اندر کشیده همچو کشیش من متوّج به افسر زرکش بر سریر فلک سلیمان وَش هرکه را طالعش زِمَن باشد مالک ملکت زَمَن باشد گر تو هستی سوار بر ادهم بارگیر من است اشهب هم گر سیاه تو دور تازنده ست چرده من هنوز پازنده ست با من آخر نفاق چند کنی؟ دعوی (و) طمطراق چند کنی؟ همه کس را ز روز شرم و حیاست پای سترو صلاح از او برجاست نه چو شب کز وجود او فقها بی حیایی کنند چون سُفها همه اندیشه محال کنند میل و رغبت به زلف و خال کنند شوخ چشم و ستیزه روی شوند بی محابا به بام و کوی شوند شب ناگاه بی حجیب روند که تهی مغز و پرنهیب روند چون ز پیشش بهانه برخیزد صد حجاب از میانه برخیزد با همه کس چو پیش کار شود در همه چیز یار غار شود» حکیم نزاری قهستانی