کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    کردیم عاقبت وطن اندر دیار عشق

    خوردیم آب بیخودی از جویبار عشق

    مستان عشق را به صبوحی چه حاجت است

    زیرا که درد سر نرساند خمار عشق

    سی سال لاف مهر زدم تا سحرگهی

    وا شد دلم چو گل ز نسیم بهار عشق

    فارغ شود ز دردسر عقل فلسفی

    یک جرعه گر کشد ز می خوشگوار عشق

    در دامن مراد نبینی گل مراد

    بی ترک خواب راحت و بی نیش خار عشق

    ای فرخ آن سری که زنندش به تیغ یار

    وی خرم آن تنی که کشندش به دار عشق

    روزی ندیده تا به کنون چشم روزگار

    از دور روزگار به از روزگار عشق

    پروانه گر ز عشق بسوزد عجب مدار

    کآتش زند به خرمن هستی شرار عشق

    آن دم مس وجود تو زر می‌شود که تن

    در بوته فراق گدازد به نار عشق

    هرکس که یافت آگهی از سر عاشقی

    وحدت صفت کند سرو جان را نثار عشق

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha