کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    فرخنده باد عید شهنشاه دادگر

    سلطان شرق و غرب و شهنشاه بحر و بر

    صاحبقران عالم و دارندهٔ زمین

    آموزگار دولت و فرماندهٔ بشر

    شاهی‌ که هست در شرف و اصل خویشتن

    افراسیاب صورت و آلب ارسلان گهر

    سلطان عادل است و جهان جمله آن اوست

    واندر کمال و عقل جهانی است مختصر

    بگشاد بخت فرخ او پّر و بال خویش

    فتح است زیر بالش و عدل است زیر پر

    عالم به دست اوست‌ گمان می‌برم‌ که هست

    یکدست او قضا و دگر دست او قَدَر

    بس شاه و میرلشکر و بس خصم جنگجوی

    کز دولت و سعادت سلطان دادگر

    آن شاه شد مسخر و آن میر شد رهی

    آن خصم شد مزور و آن جنگ شد هدر

    شاها تو را خدای هنر داد و بخت نیک

    زیرا که بخت نیک بود مایهٔ هنر

    با جان بی‌بصر نبود هیچکس عزیز

    جان است خدمت تو و دیدار تو بصر

    خواهد که جان خویش فروشد به زرّ و سیم

    هر خسروی که نام تو خواند ز سیم و زر

    دیدار توست حج همه خلق روز عید

    ایوان توست کعبه و درگاه تو حَجَر

    از صد هزار حج پذیرفته بهترست

    این عدل کردن تو و این همت و نظر

    گرچه ز بهر طاعت و خشنودی خدا

    هستند حاجیان به سوی ‌کعبه راهبر

    پیش تو آمدی به زیارت هزار بار

    گر سنگ کعبه راه پُرستیّ و جانور

    عیدت به فال نیک بشارت همی دهد

    کامسال کار توست همه نصرت و ظفر

    بر خور همی ز شادی و شاهی و خرمی

    کز صد هزار عید چنین برخوری دگر

    جاوید شاد باش و خداوند و شاه باش

    عالم همی ‌گذار و ز عالم مکن ‌گذر

    کین توز و دین فروز و طرب ساز و خصم سوز

    زرّ بخش وجود پرور و می‌ گیر و نوش خور

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha