کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    مادری بر خاک دختر می‌گریست

    راه بینی سوی آن زن بنگریست

    گفت این زن برد از مردان سبق

    زانک چون ما نیست و می‌داند به حق

    کز کدامین گم شده ماندست دور

    وز که افتادست زین سان نا صبور

    فرخ او چون حال می‌داند که چیست

    داند او تا بر که می‌باید گریست

    مشکل آمد قصهٔ این غم زده

    روز و شب بنشسته‌ام ماتم زده

    نه مرا معلوم تا در درد کار

    بر که می‌گریم چو باران زار زار

    من نه آگاهم چنین گریان شده

    کز که دور افتاده‌ام حیران شده

    این زن از چون من هزاران گوی برد

    زانکه از گم گشتهٔ خود بوی برد

    من نبردم بوی و این حسرت مرا

    خون بریخت و کشت در حیرت مرا

    در چنین منزل که شد دل ناپدید

    بل که هم شد نیز منزل ناپدید

    ریسمان عقل را سر گم شدست

    خانهٔ پندار را در گم شدست

    هرکه او آنجا رسد سرگم کند

    چار حد خویش را در گم کند

    گر کسی اینجا رهی دریافتی

    سر کل در یک نفس دریافتی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha