کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    نو مریدی بود دل چون آفتاب

    دید پیر خویش را یک شب به خواب

    گفت از حیرت دلم در خون نشست

    کار تو برگوی کانجا چون نشست

    در فراقت شمع دل افروختم

    تا تو رفتی من ز حیرت سوختم

    من ز حیرت گشتم اینجا رازجوی

    کار تو چونست آنجا، بازگوی

    پیر گفتش مانده‌ام حیران و مست

    می‌گزم دایم به دندان پشت دست

    ما بسی در قعر این زندان و چاه

    از شما حیران تریم این جایگاه

    ذره‌ای از حیرت عقبی مرا

    بیش از صد کوه در دنیا مرا

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha