به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
مگر سنگ و کلوخی بود در راه
بدریائی در افتادند ناگاه
بزاری سنگ گفتا غرقه گشتم
کنون با قعر گویم سرگذشتم
ولیکن آن کلوخ از خود فنا شد
ندانم تا کجا رفت و کجا شد
کلوخ بی زبان آواز برداشت
شنود آوازِ او هر کو خبر داشت
که از من در دو عالم من نماندست
وجودم یک سر سوزن نماندست
ز من نه جان و نه تن میتوان دید
همه دریاست، روشن میتوان دید
اگر همرنگ دریا گردی امروز
شوی در وی تو هم دُرّ شب افروز
ولیکن تا تو خواهی بود خود را
نخواهی یافت جان را و خرد را
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.