عطار نیشابوری
بخش دوازدهم
(۲) حکایت سنگ و کلوخ
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مگر سنگ و کلوخی بود در راه بدریائی در افتادند ناگاه بزاری سنگ گفتا غرقه گشتم کنون با قعر گویم سرگذشتم ولیکن آن کلوخ از خود فنا شد ندانم تا کجا رفت و کجا شد کلوخ بی زبان آواز برداشت شنود آوازِ او هر کو خبر داشت که از من در دو عالم من نماندست وجودم یک سر سوزن نماندست ز من نه جان و نه تن می توان دید همه دریاست، روشن می توان دید اگر همرنگ دریا گردی امروز شوی در وی تو هم دُرّ شب افروز ولیکن تا تو خواهی بود خود را نخواهی یافت جان را و خرد را عطار نیشابوری