به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
مگر میرفت ابراهیم ادهم
براهی در دو کس را دید با هم
یکی چیزی بیک جَو زان دگر خواست
بیک جَو مینیامد کارِ او راست
دگر ره گفت بستان یک جَو از من
که هست این کار را بیرون شو از من
پس آن یک گفت از تو من نپژهم
بیک جَو این بِنَدهم این بندهم
چو ابراهیم این بشنود درحال
چو مرغی میزد از دهشت پَر و بال
گه از خود رفت و گه با خویش آمد
ز مردانش یکی در پیش آمد
ازو پرسید کای سلطانِ دین تو
چه افتادت که افتادی چنین تو
چنین گفتا که چون گفت این بندهم
بدل گفتم مگر گفت ابنِ ادهم
بیک جَو این بندهم کرد آغاز
بیک جو این ادهم آمد آواز
اگر هر ذرّه دایم میخروشد
دل بیدار خود آن را نیوشد
گرفتم حالت مردان ندیدی
حدیث نیک شان باری شنیدی
اگر خواهی کمال حال مردان
فنا شو در حدیث و قالِ مردان
مباش ای ذرّه گر خواهی که جاوید
بوَد قایم مقامت قرصِ خورشید
اگر هستی تو حاصل نبودی
ترا اینجایگه منزل نبودی
که هر طفلی که درخُردی بمُرد او
ره این چار چیز آسان سپُرد او
ترا پس این همه در پیش ازانست
شب و روزت بلای خویش ازانست
ولی گر جام خواهی تا بدانی
بمیر از خویش اندر زندگانی
شنیدم جامِ جم ای مردِ هشیار
که در گیتی نمائی بود بسیار
بدان کان جام جم عقلست ای دوست
که مغز تُست و حسّ تست چون پوست
هر آن ذرّه که در هر دوجهانست
همه درجامِ عقل تو عیانست
هزاران صنعت و اسرار و تعریف
هزاران امر و نهی و حکم و تکلیف
بنا بر عقل تست و این تمامست
ازین روشن ترت هرگز چه جامست
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.