کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چنین گفتست با یاران پیمبر

    که آن طفلی که می‌زاید زمادر

    چو بر روی زمین افکنده گردد

    بغایت عاجز و گرینده گردد

    ولی چون روشنی این جهان دید

    فراخی زمین و آسمان دید

    نخواهد او رحم هرگز دگر بار

    نگردد نیز در ظلمت گرفتار

    کسی کز بندِ این تنگ آشیان رفت

    بصحرای فراخ آن جهان رفت

    بعینه حال آن کس همچنانست

    که او را از رحم قصد جهانست

    چنان کان طفل آمد در جهانی

    نخواهد با شکم رفتن زمانی

    ز دنیا هر که سوی آن جهان شد

    بگفتم حال طفلت همچنان شد

    دلا چون نیست جانت این جهانی

    بر آتش نه جهان گر مرد جانی

    اگر قلبت نخواهد برد ره پیش

    چگونه ره بری در قالب خویش

    که گر راهی به پیشان می‌توان برد

    یقین می‌دان که از جان می‌توان برد

    درون دَیرِ دل خلوتگهی ساز

    وزان خلوة به سوی حق رهی ساز

    اگر کاری کنی همرنگِ جان کن

    مکن آن بر سر چوبی، نهان کن

    تو گر جامه بگردانی روا نیست

    که او دوزد، بدست تو قبا نیست

    ولیکن گر توانی همچو مردان

    ز جامه درگذر جان را بگردان

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha