کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    مگر نمرود را چون هشتصد سال

    برآمد تیره شد حالی برو حال

    اگرچه ازتکبّر پیل تن بود

    ولی یک پشّه او را راه زن بود

    یقینش شد که چون انکار کردست

    خدای این پشّه را بر کار کردست

    بابرهیم گفت او کآشکارست

    که اکنون گنج من بیش از هزارست

    همه پُر زرِّ سرخست و جواهر

    بتو بخشم دعائی گوی آخر

    که تا از فضل و رحمت حق تعالی

    دهد از نور ایمانم کمالی

    خلیل آنجا نهادش روی بر خاک

    زبان بگشاد کای دارندهٔ پاک

    ز دل برگیر قفل این بیخبر را

    بجنبان سلسله بگشای در را

    بایمان تازه گردان جان مستش

    بفضل خود ممیران بت پرستش

    خطاب آمد زحضرت کای پیمبر

    تو فارغ شو ازو و رنج کم بر

    که ما را نیست ایمان بهائی

    که هست این گوهر ایمان عطائی

    که چون خواهیم فرمانی درآید

    ز ترسائی مسلمانی برآید

    بزرگانی که استغناش دیدند

    نه شب خفتند و نه روز آرمیدند

    چو کور از نقطهٔ اسرار بودند

    همه سرگشته چون پرگار بودند

    چو کس را از دم آخر خبر نیست

    ازان دم حصّه جز خوف و خطر نیست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha