به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
سحرگاهی مگر محمود عادل
ایاز خاص را گفت ای نکو دل
مرا امروز آهنگ شکارست
اگر تو هم بیائی نیک کارست
غلامش گفت من بس یک شکارم
که من اینجا شکاری کرده دارم
شهش گفتا شکار تو کدامست
جوابش داد کو محمود نامست
شهش گفت این همه چابک سواری
بچه بگرفتهٔ اینجا شکاری
غلامش گفت ای شاه بلندم
شکاری حاصل آمد از کمندم
شهش گفتا کمند خویش بنمای
سر زلف دراز افکند در پای
کمندم گفت زلف بیقرارست
شه عالم کمندم را شکارست
اثر کرد این سخن در جان محمود
فرو افکند سر میسوخت چون عود
گهی چون مار میپیچید بر خویش
گهی میزد چو گژدم از غمش نیش
یکی را گفت تا سرو بلندش
ز سر تا پای آرد در کمندش
چو گوئی آن سمن بر را فرو بست
ولی پنهان بصد جان دل درو بست
شهش گفت ای ایاز اینم تمامست
شکاری در کمند از ما کدامست
زبان بگشاد ایاز و گفت ای شاه
اگر جاویدم اندازی فرو چاه
وگر از من بریزی خون بزاری
تو خواهی بود جاویدم شکاری
شهش گفتا توئی افتاده در دام
مرا از چه شکاری می نهی نام
غلامش گفت تن فرعست و دل اصل
تمامست از دل پاک توام وصل
اگر یک دم تنم در دامت افتاد
دل اندر دام من مادامت افتاد
اگر زلفم بُبرّی یا بسوزی
دل خویشت نخواهد بود روزی
یقین میدان که زاغ زلفم اکنون
نخواهد خورد الا از دلت خون
اگر خاکی شود بیچارهٔ تو
بود آن خاک هم خون خوارهٔ تو
اگر معدوم اگر موجود باشم
همی خون خوارهٔمحمود باشم
چو پیوسته دلت باشد شکارم
شکار خویش دایم کرده دارم
اگر در شیوهٔ خویشت کمالست
دل از دستم برون کردن محالست
وگر بکشی مرا دانم که ناچار
چگونه خود کشی در ماتمم زار
اگر من هستم وگرنه درین راه
منم دلبر منم سرور منم شاه
ولیکن گر گدا ور خسروم من
بهر نوعی که هستم ازتوام من
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.