کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    گفت پیغامبر ز سرمای بهار

    تن مپوشانید یاران زینهار

    زانک با جان شما آن می‌کند

    کان بهاران با درختان می‌کند

    لیک بگریزید از سرد خزان

    کان کند کو کرد با باغ و رزان

    راویان این را به ظاهر برده‌اند

    هم بر آن صورت قناعت کرده‌اند

    بی‌خبر بودند از جان آن گروه

    کوه را دیده ندیده کان بکوه

    آن خزان نزد خدا نفس و هواست

    عقل و جان عین بهارست و بقاست

    مر ترا عقلیست جزوی در نهان

    کامل العقلی بجو اندر جهان

    جزو تو از کل او کلی شود

    عقل کل بر نفس چون غلی شود

    پس بتاویل این بود کانفاس پاک

    چون بهارست و حیات برگ و تاک

    از حدیث اولیا نرم و درشت

    تن مپوشان زانک دینت راست پشت

    گرم گوید سرد گوید خوش بگیر

    تا ز گرم و سرد بجهی وز سعیر

    گرم و سردش نوبهار زندگیست

    مایهٔ صدق و یقین و بندگیست

    زان کزو بستان جانها زنده است

    زین جواهر بحر دل آگنده است

    بر دل عاقل هزاران غم بود

    گر ز باغ دل خلالی کم شود

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha