کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    گفت پیغامبر که اصحابی نجوم

    ره‌روان را شمع و شیطان را رجوم

    هر کسی را گر بدی آن چشم و زور

    کو گرفتی ز آفتاب چرخ نور

    کی ستاره حاجتستی ای ذلیل

    که بدی بر نور خورشید او دلیل

    ماه می‌گوید به خاک و ابر و فی

    من بشر بودم ولی یوحی الی

    چون شما تاریک بودم در نهاد

    وحی خورشیدم چنین نوری بداد

    ظلمتی دارم به نسبت با شموس

    نور دارم بهر ظلمات نفوس

    زان ضعیفم تا تو تابی آوری

    که نه مرد آفتاب انوری

    همچو شهد و سرکه در هم بافتم

    تا سوی رنج جگر ره یافتم

    چون ز علت وا رهیدی ای رهین

    سرکه را بگذار و می‌خور انگبین

    تخت دل معمور شد پاک از هوا

    بین که الرحمن علی العرش استوی

    حکم بر دل بعد ازین بی واسطه

    حق کند چون یافت دل این رابطه

    این سخن پایان ندارد زید کو

    تا دهم پندش که رسوایی مجو

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha