هر نفس بوی محبت آید از گفتار ما
میتوان فهمید از گفتار ما مقدار ما
در خیال شمع روی او به شبهای فراق
صبح را در خواب یابد دیده ی بیدار ما
در خم زلفش دل دیوانه دارد پیچ و تاب
چون کشاید زلف، بکشاید گره از کار ما
گردن آزادگی در پیش گردون خم شود؟
کم مبادا از سر ما سایه ی دیوار ما
در محبت از ازل پیوند دارد برهمن
رشته زلف بتان با رشته ی زنار ما