کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    شانه هر دم که بر آن کاکل مشکین گذرد
    وه چه گویم که چه‌ها بر دل خونین گذرد
    کاش یکسر هم بر چشم من آید ز خطا
    هر خدنگی که از آن ابروی پر چین گذرد
    ایندل و این تو که دست از سر خود بردارد
    شه چو در کلبۀ رستائی مسکین گذرد
    منعم از عشق جوانان مکن ایناصح پیر
    بس قبیح است که پیری کهن از دین گذرد
    گه بکهسار گهی راز بصحرا گویم
    بو که ویسی ز خدا بر سر رامین گذرد
    دیر ماندی بدم ایصبح سعادی بگذار
    دانۀ اشک من از خوشۀ پروین گذرد
    تا نفس دارم از ایندرد بنالم حاشا
    خنک آنروز که جانانه ببالین گذرد
    حور عین گرگذرد بر سرم از کوی بهشت
    نه من از دوست نه فرهاد ز شیرین گذرد
    عاشق از حیرت وصلت سر و جان و دل و دین
    همه در دست و نداند ز کدامین گذرد
    چند گفتم بدل آنروز که او چشم گشود
    بس کن از قهقهه ایکبک که شاهین گذرد
    با چنین ساعد دلبند خصومت جهل است
    بگذارید که خون تا ز سر زین گذرد
    مگر آندل که بر او عشق ندارد نیرّ
    سنگ باشد ز چنین لعبت سیمین گذرد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha