کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دیدم اندر گردش بازار عبداللّه را
    این عجب نبود که در بازار بینم ماه را
    مردمان آیند استهلال را بالای بام
    من به زیر سقف دیدم روی عبداللّه را
    یوسُفِ ثانی به بازار آمد ای نَفسِ عزیز
    رو بخر او را و بر خوان اَکرِ می مَثواه را
    هر که او را دید ماهذا بَشَر گوید همی
    من درین گفته ستایش می کنم افواه را
    ترسم این بازاریان از دیدن او بشکند
    کاش تغییری دهد یک چند گردشگاه را
    گم کند تاجر حساب ذرع و کاسب راه دخل
    چون ببیند بر دُکان آن شمسۀ خرگاه را
    ور بیفتد چشم زاهد بر رخش وقت نماز
    لا اِله از گفته ساقط سازد اِلَا اللّه را
    هر که او را دید راه خانۀ خود گم کند
    بارها این قصه ثابت گشته این گمراه را
    در زبانم لکنت آید چون کنم بر وی سلام
    من که مفتون می کنم از صحبت خود شاه را
    ای که گویی قصه از زلف پریشان دراز
    رو ببین آن طرۀ فر خوردۀ کوتاه را
    غبغبی دارد که دور از چشم بد بی اختیار
    می کشد از سینۀ بیننده بیرون آه را
    کوه نور است آن کفل در پشت آن دریای نور
    راستی زیبد خزانۀ خسرو جم جاه را
    هیچ کس آگه نخواهد شد ز کار عشق ما
    مُغتَنَم دان صحبت این پیر کار آگاه را
    گر تو عصمت خواه می باشم مَرَم از من که من
    پاسبان عصمتم اطفال عصمت خواه را
    من ز زلف مشک فامِ تو به بویی قانعم
    سال‌ها باشد که من بدرود گفتم باه را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha