بیضهام رنجور شد از بیضهات دور ای وزیر
پرسشی کن گاهگاه از حالِ رنجور ای وزیر
دیر گاهی شد که از احوالِ تخمم غافلی
این چنین غفلت بود از چون تویی دور ای وزیر
از همان روزی که شد با تو امورِ خارجه
بیضهام از نو ورم کردست پرزور ای وزیر
این نه آن خایه است کان را دیدهای در کودکی
در بزرگی گشته این اوقات مشهور ای وزیر
چون جراید را دو روز دیگر آزادی دهند
شرحِ آن را دید خواهی جمله مسطور ای وزیر
نسبتاً اندر درشتی دانۀ خرما شدست
بیضهای کو بود چون یک حبِّ انگور ای وزیر
عاقبت چشمِ بدِ مردم بدو آسیب زد
گرچه بود از چشمها پیوسته مستور ای وزیر
پاک وافوری شدم از بس که گفتند این و آن
بهر تسکینِ وَجَع خوبست وافور ای وزیر
برندارم یک قدم از ترسِ جان بیبیضهبند
گشتهام در دستِ تخمِ خویش مقهور ای وزیر
آنچنان حسّاس شد تخمم که زحمت میبَرَد
از طنینِ پشّهای چون نیشِ زنبور ای وزیر
پی به دردِ من نخواهی برد با این حرفها
تا نگردد بیضهات با بیضهام جور ای وزیر
رحم کرد ایزد که یک تخمم چنین رنجور گشت
هردو گر میشد شدی نور عَلیٰ نور ای وزیر
خایۀ بیچاره را این زحمت از کیرست و بس
جمله آتشها بود از گور این کور ای وزیر
کیر کافرکیش یک شب اختیار از من ربود
خورده بودم کاش آن شب حَبِّ کافور ای وزیر
کون صافی بود لیکن میکروب سوزاک داشت
همچو زهری کو بود در جام بُّلور ای وزیر
لَذّتی گر بود یا نه حالی آن لَذّت گذشت
زحمتش باقیست با من تا لبِ گور ای وزیر
هر سَحَر دارم امید آنکه دیگر چرک نیست
چون فشارم کلّۀ کیرم شوم بور ای وزیر
بس که دَستور آمد و انواعِ مرهمها گذاشت
رید بر تخم من بیچاره دَستور ای وزیر
زین جسارتها که کردم عذر من پذیرُفته دار
شاعرم من شاعران باشند معذور ای وزیر