تا شهنشاهِ جهان گردید مهمانِ وزیر
متّفق دید آسمان بختِ جوان با رایِ پیر
عمر ها پرورده شد در مرتعِ گردون حَمَل
تا چنین روزی شود طبخِ خدیوِشیر گیر
شیرِ گردون کرد فر به خویش را تا آورند
شهریارِ پیل افکن را کباب از رانِ شیر
ثَور اندر چرخ باشد منتظر تا خواهدش
بهرِ قربانِ قدومِ شه وزیرِ بی نظیر
زین و زیر پیر و زین شاهِ جوان شایسته است
گر جوانی را ز سر گیرد همی گردونِ پیر
دولتِ ایران ز فّرِ کلک او و تیغِ این
زود یابد آرزویی را که در دل داشت دیر
خود به تیغ او بُوَد اقبال و نصرت پای بند
همچنان بر کلکِ این فضل و هنر شد دستگیر
شهریارا روزگارِ دولتت بادا دراز
آنچنان کاین چامه چون عمرِ عَدُویَت شد تقصیر