به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
چوبشنید بلبل زگل این سخن
توگوئی که روحش برون شد زتن
بسی شد پشیمان ز گفتار خویش
خجل گشت بیحد ز رفتار خویش
همی گفت ای وای برحال من
نسوزدچرا بخت واقبال من
کنم گفتگو از چه با فاخته
به من دوست باشد کجا فاخته
به من همدم ومحرم راز شد
عجب دشمنی کرد وغماز شد
بزد تیشه از کینه بر ریشه ام
زجا کنده شد ریشه زآن تیشه ام
کبابم نمود او که گردد کباب
نصیبش نگردد دمی فتح باب
شود یا رب آتش به جان فاخته
که آتش به جان من انداخته
به من خصمی آن سنگدل کرده است
که گل را زمن تنگ دل کرده است
نباید به حرف کسی گوش داد
که پندی است ز استاد نیکونهاد
نباید به دست همه داد دست
که همصورت آدم ابلیس هست
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.