بلند اقبال
بخش دوم - داستان گل و بلبل
بخش ۱۷ - پشیمان شدن بلبل از گله خود: چوبشنید بلبل زگل این سخن - توگوئی که روحش برون شد زتن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چوبشنید بلبل زگل این سخن توگوئی که روحش برون شد زتن بسی شد پشیمان ز گفتار خویش خجل گشت بیحد ز رفتار خویش همی گفت ای وای برحال من نسوزدچرا بخت واقبال من کنم گفتگو از چه با فاخته به من دوست باشد کجا فاخته به من همدم ومحرم راز شد عجب دشمنی کرد وغماز شد بزد تیشه از کینه بر ریشه ام زجا کنده شد ریشه زآن تیشه ام کبابم نمود او که گردد کباب نصیبش نگردد دمی فتح باب شود یا رب آتش به جان فاخته که آتش به جان من انداخته به من خصمی آن سنگدل کرده است که گل را زمن تنگ دل کرده است نباید به حرف کسی گوش داد که پندی است ز استاد نیکونهاد نباید به دست همه داد دست که همصورت آدم ابلیس هست بلند اقبال