کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    خادمه چون واقف اسرار گشت
    بست میان، در پی این کار گشت
    داشت سخن، زهره گفتن نبود
    فرصت گفتار طلب می نمود
    نیم شبش خادمه بیدار یافت
    وقت خوش و فرصت گفتار یافت
    کرد زاحوال جوانش خبر
    گفت همه حال دلش سر به سر
    چون صنم این نکته ز خادم شنید
    لعل لب خویش به دندان گزید
    گفت به آن خادمه یعنی خموش
    زان که بود بر در و دیوار گوش
    کیست، کدام است، کجا و چه کس
    باز که بر دست به رویم هوس
    کشته چو او گشته درین غم بسی
    کام ندیدست ز لعلم کسی
    اوست گدایی و منم پادشاه
    کو برود، راه درین کو مخواه

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha