کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دید چو اندر غم دل مضطرش
    خادمه این گفت و برفت از برش
    چون که شنید این سخن آن دلفگار
    قطع طمع دید ز رخسار یار
    ناله او تا به ثریا رسید
    راست چو مرغی به قفس می طپید
    درد دلش هر نفس افزون شده
    دیده اش از گریه چو جیحون شده
    از رخ دلدار شده نا امید
    روز سیاهی و دو چشم سفید
    اشک روان بر رخ چون زعفران
    خسته و مجروح دل و ناتوان
    روی به دیوار و غم یار پیش
    مضطر و حیران شده در کار خویش
    در غمش آن دلشده بگداخته
    و از همه خلق بپرداخته
    سر به سر زانو و غم بی شمار
    سینه پر از آتش و دل نزد یار
    زآه دلش خاطر همسایه ریش
    بر جگرش فرقت دلبر چو نیش
    دلبر ازو غافل و او بی حضور
    سینه تفتان به مثال تنور
    واقف این واقعه نی هیچ کس
    دست به سر مانده بسان مگس
    او چو نمک گشته گدازان در آب
    آن بت عیار اوز در حجاب
    راست چو مرغی شده در دام او
    چشم نهاده به سر بام او
    بر سر کویش همه شب تا سحر
    شسته جوان منتظر و بی خبر
    خادمه آمد که ترا حال چیست
    دید که آن غمزده خون می گریست
    رفت دگر بار به سوی حبیب
    گفت بگویم سخنی یا نصیب

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha