کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    خادمه بار دگر از روی مهر
    رفت سوی خدمت آن ماه چهر
    دید که بنشسته به تخت مراد
    خادمه را چشم چو بر وی فتاد
    گفت دعاها و ثنا بی شمار
    خادمه با آن صنم گلعذار
    کرد بسی حیله و سعیی نمود
    تا که زبان باز به گفتن گشود
    حال دل زار جوان را بگفت
    هر چه به دل بود مر او را نهفت
    خنده زنان گشت چو گل در سحر
    گفت به آن خادمه کای بی هنر
    چند غم مردم نادان خوری
    هست مرا جمله جهان مشتری
    گر شود او از غم رویم هلاک
    ور نشود، حسن مرا خود چه باک

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha