کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    یکی روز او را رسید آگهی
    که عبدالله آن مایه گمرهی
    دراین شهر پنهان به جایی دراست
    سراسیمه از گردش اختر است
    بدو بخشش آورد فرخ امیر
    بفرمود با توشه ای بارگیر
    ببردند آنجا که او بد نهان
    بگفتند: فرموده میر جهان
    که ما را به آزار تو نیست رای
    بگیر این و زین بیش اینجا مپای
    چو ایمن شد آن مرد ترسنده زود
    سوی بصره شد نزد مصعب چو دود
    امیر سرافراز ناورد خواه
    بیاراست کار سران سپاه
    نخستین به بر خواند آن نامور
    محمد که بودش عطارد پدر
    فرستاد زی آذر آبادگان
    که باشد در آن جایگه حکمران
    دگر عبدرحمن فرخ نژاد
    که بد زاده ی سعد بن قیس راد
    به موصل فرستاد میر دلیر
    که آنجا شود غالب آن شرزه شیر
    به حلوان کجا کرد پس مرزبان
    گزین سعد پور خزیف جوان
    به فرمان مختار فرخنده پی
    عمر پور صائب روان شد به ری
    به هر جا به فرماندهی مهتری
    فرستاده با نامور لشگری
    به کوفه درون خویش سالار گشت
    مرآن مرز را خود نگهدار گشت
    در گنج بر روی لشگر گشود
    ابا دشمن و دوست نیکی نمود
    کنون از من این طرفه گفتار نو
    ز پور مطیع بد اختر شنو
    ز چنگال شیر دژم چون رها
    شد آن روبه پیر،گشت اژدها

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha