کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    سنان را که زی بصره بودی روان
    گرفتند در قادسیه گوان
    ببستند در آهنین بند سخت
    کشان نزد مختار پیروز بخت
    امیر سرانداز دشمن شکار
    چو دید آن سرو پیکر نابکار
    لب خود به دندان بخایید نرم
    سترد از دل و دیده و چهره شرم
    بگفت: ای تبهکار ناپاکخوی
    که از خویشتن ریختی آبروی
    بدا بر تو و زشت کردار تو
    مرا برتو بگماشت دادار تو
    که کیفر به تیغ از تو بستانمی
    تو را تن در آتش بسوزانمی
    همین روز، فیروزی من بود
    که دربند من چون تو دشمن بود
    خدا بکشدم گر گذارم تو را
    که مانی چنین زنده جان ایدرا
    بفرمود با آبداده پرند
    گسستند پیکرش را بند بند
    به دیگی ز زیتون، پر از روغنا
    فکندند تاری تن ریمنا
    به آتش چو آن دیگ جوشنده گشت
    به دوزخ روانش خروشنده گشت
    نمودند ویران پس او را سرای
    نهشتند کاباد ماند به جای
    ز منهال عمرو این شنیدم خبر
    که از مکه ام بد یثرب سفر
    سپردم ره خانه سجاد را
    پناه امم، زین عباد را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha